مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران می گوید: در ماجرای مک فارلین، یک دیدگاه در تهران و یکی در واشنگتن وجود داشت.
به گزارش مشرق، مجله عربی الشراع در شماره دوم نوامبر 1986 (11 آبان 1365) مذاکرهای را افشاء کرد که اگر از طریق آن روزنامه این مطلب فاش نمیشد شاید برخی سیاستمداران ایرانی ترجیح میدادند آن موضوع را برای همیشه سری نگه دارند.
نخستین جرقههای ارتباط ایران با آمریکا پس از قطع رابطه دیپلماتیک، خرداد 1365 و در سفر هیاتی آمریکایی به تهران به ریاست رابرت مک فارلین زده شد.
مذاکرات مک فارلین علی رغم تمامی تمهیداتی که دو جریان سیاسی در ایران و آمریکا اندیشیده بودند به شکست انجامید اما هنوز بعد از گذشت 30 سال، بسیاری از زوایای پنهان آن آشکار نشده و دستاندرکاران مستقیم این ماجرا ترجیح میدهند در طول این سه دهه اطلاعات تکراری به مخاطبان بدهند.
گفتگویی تفصیلی با عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران و یکی از پژوهشگران تاریخی انجام دادیم که در خصوص ماجرای مک فارلین تحقیقات بسیاری انجام داده است:
** از مک فارلین برای چالشهای سیاسی استفاده نکنیم
30 سال از ماجرای مکفارلین میگذرد. پروندهای که در تاریخ انقلاب اسلامی ابهام بزرگی است و هنوز بعد از گذشت 3 دهه زوایای پنهان بسیاری دارد؛ اساساً لزوم پرداختن به چنین موضوعی چقدر احساس میشود؟
سلیمی نمین: در حال حاضر مسائل و ابهامات فراوانی وجود دارد که به دشمن در ایجاد شبهه بسیار کمک میکند، شاید پرداختن به موضوع مکفارلین جزو اولویتهای تاریخی نباشد اما نباید نسبت به این مسئله در جریان تاریخنگاری و شفافیت تاریخ بیتوجه باشیم. موضوع مهمی است که باید به صورت عادی و طبق روال طبیعی به آن پرداخته شود تا روشن شود.
لزوم پرداختن به این موضوع به نظر ما این است که جرقههای اولیه ارتباط با آمریکا از ماجرای مک فارلین زده شد و شاه کلید حل بسیاری از اتفاقات بعدی است.
سلیمی نمین: این موضوع درست است و در آن تشکیک نمیکنم که اگر قرار است بعضی مناسبات داخلی در جبهه انقلاب ریشهیابی شود، طبق روال طبیعی تاریخی باید به موضوع مکفارلین پرداخته شود اما بحث این است که در حال حاضر برخی موضوعات وجود دارد که مورد سوءاستفاده دشمن قرار میگیرد. دشمن نمیتواند از ماجرای مکفارلین سوءاستفاده کند اما در شناخت جریانات سیاسی به لحاظ تاریخی این جریان تاثیر دارد و باید به صورت منطقی تاریخی به آن پرداخته شود.
منطقی به این معنا که از این موضوع برای چالشهای سیاسی استفاده نکنیم. یعنی توجه ما به موضوعات داخلی نباید در چارچوب منازعات سیاسی باشد. این هم موضوع را خراب میکند و هم انرژی را اتلاف میکند و از روشنگری شما استفادهای به عمل نخواهد آمد.
تاکیدم این است که در مورد مسئله مکفارلین به عنوان یک مسئله درونی انقلاب در چارچوب جریانشناسی، بحث منطقی صورت گیرد و نگاه عالمانه به آن داشته باشیم و کار شما اگر در این راستا باشد بسیار خوب است.
** هاشمی به وعده خود عمل نکرد
بعد از افشای ماجرای مکفارلین تنها سه ماه طول کشید که آمریکا یک گزارش کامل منتشر کرد و این پرونده با عنوان رسوایی «ایران گیت» تقریباً در آن کشور بسته شد. زوایای پنهان این ارتباط توسط مذاکره کنندگان و دستاندرکارانی که در آن ماجرا حضور داشتند گفته و دو جلد کتاب قطور نوشته شد. ولی سیاستمداران ما به هر دلیلی ترجیح دادند سی سال به غیر از چند مصاحبه کوتاه و پراکنده این موضوع را مکتوم نگه دارند. آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان مهمترین بازیگر ایرانی این ماجرا به دستور امام یک سخنرانی در 13 آبان 65 ایراد کرد و پس از آن مصاحبهای با کیهان هوایی سال 66 داشت و در سال 82 نیز مصاحبههایی با روزنامه کیهان و همشهری انجام داد و دو مصاحبه کوتاه دیگر که تقریباً در هیچ کدام از آنها به وعده خود در سال 65 عمل نکرد و تنها به ذکر نکات کلی در این 30سال پرداخت.
سلیمی نمین: این فرمایش شما درست است، البته علاوه بر این، محسن هاشمی به همراه حبیب الله حمیدی نیز کتابی با عنوان «ماجرای مک فارلین» نوشتند و به نوعی دنبال این بودند که بگویند وعده آقای هاشمی محقق شد ولی هرگز جوابگوی ابهامات راجع به این موضوع نبود.
قرار بود خود آقای هاشمی رفسنجانی در فرصتی، توضیحات مقتضی را به ملت ارائه کند که این وعده هم محقق نشد و کاری که آقای محسن هاشمی در این زمینه انجام دادند چندان مناسب و در خور این موضوع نبود.
البته به نظر من گزارش تاور هم که در آمریکا منتشر شد همه واقعیات را بیان نکرد.
من سالها پیش گزارش تاور را دیدم و به نظرم مسائل بسیاری را پنهان کردند و به برخی مسائل و ابهامات در گزارش تاور پرداخته نشد.
البته این گزارش اطلاعات زیادی دارد که ما از طریق مسئولین ذیربط دریافت نکرده بودیم و در کتاب آقای محسن هاشمی هم بعضاً بسیار غامض به آن پرداخته و توضیح داده نشده است که آنچه در گزارش تاور آمده درست است یا خیر؟ شما باید مراقب باشید که در این گردآوری تلقی کار سیاسی نشود.
** تلاش برای تامین نیازهای تسلیحاتی
اگر اجازه بفرمایید به موضوع اصلی گفتگو بپردازیم. برخی موضوعات در تاریخ انقلاب اسلامی به هیچ عنوان پرداخته نشد اما همان اندک اطلاعاتی که در موضوع مکفارلین داده شده تناقضات بسیاری دارد. یک نفر میگوید با اطلاع حضرت امام بود و راوی دیگری میگوید بدون اطلاع حضرت امام این مذاکره انجام شد؛ با توجه به شرایط آن زمان و بحث استکبار ستیزی و مبارزه با آمریکا شما معتقدید این مذاکره با اطلاع امام بود یا بدون اطلاع ایشان و بعداً در جریان قرار گرفتند؟
سلیمی نمین: معتقدم تمام تحرکاتی که در آن ایام در مورد آمریکا و تماسهای مستقیم و غیرمستقیم صورت گرفته را به دو بخش میتوان تقسیمبندی کرد.
بخش اول اینکه ما در جنگ مشکلاتی داشتیم. عمده تسلیحات ما مرتبط با آمریکا بود و در تامین قطعات یدکی با مشکل مواجه بودیم، یعنی مثلا هواپیما داشتیم اما فاقد قطعهای بود که بتواند هواپیما را به پرواز درآورد.
اولین اقدام ما در ارتباط با آمریکاییها، رجوع به بازار سیاه آمریکا و مواجه با دلالان آمریکایی بود.
امام(ره) از این موضوع مطلع بودند و سران قوا هم اطلاع داشتند که داریم تلاش میکنیم که از بازار سیاه آمریکا قطعات دریافت کنیم. طبیعتاً وقتی بخواهیم تجهیزات پیچیده نظامی را از بازار سیاه تهیه کنیم باید با دلالان آمریکا تماس داشته باشیم.
این موضوع از سال 62 اتفاق میافتد؟
سلیمی نمین: از سال 62-63 آغاز میشود. شاید حتی از اوایل جنگ این اتفاق میافتاد و در سال 62 این قضیه پررنگ میشود، چون ما هم تحریم بودیم و نمیتوانستیم به طور مستقیم از آمریکا قطعات دریافت کنیم و هم بر اساس سیاست امام(ره) در این زمینه منع شده بودیم که وارد گفتوگوی مستقیم شویم.
دومین محوری که در ارتباط با ماجرای مکفارلین باید مدنظر قرار گیرد این است که گروگانگیری هواپیما TWA در لبنان صورت گرفته بود و ما میتوانستیم از موقعیت خود در لبنان به عنوان یک برگ برنده استفاده کنیم تا بتوانیم قطعات مورد نظر خود را از آمریکا تهیه کنیم.
این مرحله بالاتر از مرحله اول بود، آمریکاییها نیاز داشتند هرچه زودتر گروگانهای خود را در لبنان آزاد کنند. ما هم در لبنان یک قدرت سیاسی داشتیم و طبیعتاً این موضوع میتوانست راهگشا باشد که در ازای کمک به آزادسازی گروگانها، قطعات مورد نیاز را تهیه کنیم، این مرحله نیز با اطلاع امام(ره) و سران قوا بود.
مسئول این پروژه آقای هاشمی بود که قرار بود در خارج از ایران -و نه داخل کشور- ارتباطات غیرمستقیم با آمریکاییها برقرار کند و در ازای کمک به آمریکاییها در حل مسئله گروگانها، امتیازاتی از آنان بگیرد.
** مکفارلین با استراتژی هاشمی در قبال جنگ ارتباطات وسیعی پیدا میکند
اما دو محور دیگر در هم این خصوص وجود داد: محور اول تعدیل بین مواضع ایران و آمریکا به ویژه در بحث جنگ و محور دوم از سرگیری روابط بین آمریکا و ایران.
این که در دو محور پایانی فعالیتهایی در ایران صورت گرفته و این تحرکات با هماهنگی روسای قوا و حضرت امام(ره) بوده است یا خیر، تشکیک جدی وجود دارد.
یعنی محل تردید است و موضعگیریهای آشکاری در این زمینه داریم که این مسائل صورت گرفته و مسئولین عالیرتبه نظام از تحرکات آقای هاشمی در این دو محور اطلاع نداشتند.
بحث اصلی در این مورد سیاستی است که آقای هاشمی در قبال جنگ دارد که بسیار مهم است؛ مسئله مکفارلین با استراتژی کلان آقای هاشمی در قبال جنگ ارتباطات وسیعی پیدا میکند.
یعنی در واقع روشن میشود که یک دیدگاه در تهران و یکی در واشنگتن وجود دارد و صاحبان این دو دیدگاه تلاش میکنند همدیگر را دریابند.
* تلاش آمریکا برای تقویت دیدگاه هاشمی در جنگ
محور سوم در مورد نظریه پایان جنگ است. نظر حضرت امام (ره) این بود که جنگ با سقوط بغداد پایان پیدا کند اما آقای هاشمی معتقد بود جنگ باید از طریق سیاسی و مذاکره با افراد به اتمام رسد.
این دو دیدگاه کاملا متفاوت است. نگاهی به سیاست آمریکا در آن ایام نشان میدهد که آنها نیز این دیدگاه را دارند که پایان جنگ باید از طریق سیاسی باشد نه نظامی و تمام تلاششان هم این بود که نه نظام سیاسی عراق فروبپاشد و بغداد متزلزل شود و نه ایران. به نوعی میخواستند توازن سیاسی حفظ شود.
طبیعتاً این نگاه با موضع امام(ره) همراه نبود و نگاه امام(ره) را برای خود خطرناک میدانست چون اگر ایران میتوانست به حاکمیت بغداد پایان دهد و در بغداد تزلزل ایجاد کند، قدرتش به شدت افزایش مییافت و آمریکاییها به این امر مایل نبودند.
طبیعی بود آنها در ایران و در کنار امام(ره) نگاهی را تقویت کنند که به نگاه خود نزدیک است. آن نگاه متعلق به که بود؟ متعلق به جناب آقای هاشمی رفسنجانی بود.
آقای هاشمی از سال 62 به صراحت بحث «جنگ جنگ تا یک پیروزی» را مطرح میکند. این شعار به معنای این است که ما یک عملیات سیاسی موفق داشته باشیم و بعد با پشتوانه آن وارد مذاکره شویم.
آقای هاشمی به عنوان یک سیاستمدار برجسته میداند که مذاکره با بغداد به چه معناست و غافل نیست که چه کسانی و چه قدرتهایی در این مذاکرات تاثیر خواهند گذاشت و قدرت تاثیرگذاری آنها چگونه خواهد بود.
بنابراین جناب آقای هاشمی برای آنکه بتواند موضع سیاسی خود را در ارتباط با جنگ پیش ببرد، باید تحرکاتی هم در قبال آمریکاییها داشته باشد، چون آمریکاییها قدرتی دارند که میتوانند از طریق سازمان ملل و سایر نهادهای بینالمللی، برخی خواستهها را بر عراق تحمیل کنند و نظر آقای هاشمی در این زمینه تامین شود.
** حذف شعار «مرگ بر آمریکا» از سال 62 کلید خورد
بنابراین بین دیدگاههای آقای هاشمی در مورد جنگ و نگاه واشنگتن یک قرابتی وجود دارد و شما در کنار بحث تهیه قطعات و تجهیزات و کمک به آمریکا در مورد آزادسازی گروگانها، تعاملاتی در این زمینه را نیز شاهد هستید که هم در واشنگتن و هم در تهران مظاهرش دیده میشود.
آقای هاشمی در داخل ایران بحثهایی را مطرح میکند که باید بعضی شعارها مانند «مرگ بر آمریکا» حذف شود و این یک نوع تعدیل مواضع نسبت به آمریکاست.
این موضوع برای اولین بار در سال 62 مطرح میشود. در سال 63 پررنگ شده و در 64 بسیار عیانتر میشود، چناچه در کتاب خاطرات سال 63 آقای هاشمیرفسنجانی و در صفحه 526 چنین آمده است: «آقای دکتر ولایتی آمد. درباره سفر آیندهام به ژاپن و چین مذاکره کرد. گفتم در نیمه اول سال 1364 قرار بگذارید. وقتی که پیروزی در جنگ را کسب نمودیم، برای سفر مناسبتر است. درباره تحسین روابط با فرانسه و شوروی هم صحبت شد؛ موافق هستم. همچنین گفتم: نظر من این است که در صورت پیروزی در عملیات، امام(ره) دستور بدهند که شعار «مرگ بر آمریکا» و مرگ بر شوروی از موضع قدرت، حذف شود.»
آقای هاشمی آگاه است که مذاکره حول پایان جنگ از لحاظ سیاسی نوعی تعامل با آمریکا را ضروری میسازد و در داخل کشور نیز حرفهایی در این زمینه مطرح میشود.
** آمریکا به دنبال کسب جایگاه در ایران
محور چهارم، بحث تجدید رابطه ایران و آمریکا است. آمریکاییها بعد از دریافت نشانههایی راجع به بیماری جدی حضرت امام(ره)، در مورد آینده ایران خود را به شدت دچار نوعی خسران میدیدند. میگفتند که ایران در آینده دچار تحولاتی میشود که ما در این تحولات هیچ جایگاه و نقش تاثیرگذاری نخواهیم داشت و باید تلاش کنیم با جریانی در داخل کشور ارتباط قوی برقرار کنیم تا از طریق تقویت آن جریان بتوانیم در مناسبات داخلی ایران تاثیر بگذاریم.
این موضوع در گزارش کیسینجر و در بسیاری از مراکز تصمیمسازی آمریکا دیده میشود که ما در آینده ایران کاملا بینقش خواهیم بود و در تحولات غایب هستیم.
بنابراین این بحث مطرح میشود که یک جریان میانهرو در ایران را تقویت کنیم؟
سلیمی نمین: بله؛ این موضوع در آمریکا مطرح میشود که یک جریان میانهرو در ایران تقویت شود و در داخل کشور نیز جریان میانه رو به طور جد برای اهداف سیاسی خود نیاز به تغییر نگرش یا کسب حمایت سیاسی آمریکا دارد والا نمیتواند بحث جنگ را از طریق سیاسی به پایان برساند و نقش خود را به خوبی ایفا کند.
بنابراین محور سوم و چهارم که در مورد مکفارلین مطرح است، عمدتاً با محوریت نقش آقای هاشمی است، چون هیچ کدام از سایر روسای قوا این اعتقاد را ندارند که پایان جنگ از طریق «یک عملیات موفق» صورت بگیرد. آنها به استراتژی امام(ره) پایبند بودند. هم آقای میرحسین موسوی و هم آقای موسوی اردبیلی و هم آیتالله خامنهای معتقد به «جنگ جنگ تا پیروزی» بودند.
آقای هاشمی با تعدادی از نیروهای اطراف خود به استراتژی «جنگ جنگ تا یک پیروزی» اعتقاد دارد. بنابراین به صورت طبیعی برای اینکه استراتژی خود را به نتیجه مطلوب برساند، ارتباطاتی را نیاز دارد که از ارتباط با دلالان و واسطههای تامین تجهیزات و همچنین آزاد سازی گروگانهای آمریکایی به عنوان نوعی پوشش استفاده میکند.
** تفاوت نگاه امام(ره) و هاشمی درخصوص دیپلماسی و جنگ
به همین دلیل مسئولین رده بالای مملکتی مانند نخست وزیر و وزیر امورخارجه از این موضوع اطلاع نداشتند؟
سلیمی نمین: طبیعی است که مطلع نباشند. اگر از سایر مسئولین هم در این راستا مانند خود آقای میرحسین یا اطرافیانشکدهایی داشتیم که با این استراتژی موافق بودند باید به این قضیه ملحق میشدند. در حالی که این مصادیق فقط در اطراف آقای هاشمی است و امام(ره)تذکراتی به آقای هاشمی میدهند که اطرافیان شما بحث جنگ و ادامه جنگ را زیر سوال میبرند. این تذکر امام(ره) در خصوص ایده پایان جنگ از طریق سیاسی است.
بحثهایی هم از طریق فرماندهان مطرح میشود که استراتژی آقای هاشمی در جنگ مشکل جدی ایجاد میکند زیرا وقتی استراتژی، «جنگ جنگ تا پیروزی» باشد، سلسله عملیاتهایی که طرحریزی میشود با استراتژی «جنگ جنگ تا یک پیروزی» کاملا متفاوت است.
برخی میگویند این دو استراتژی میتواند بر هم منطبق باشد و «یک عملیات موفق» در چارچوب استراتژی امام(ره) هم میگنجد؛ اما در استراتژی امام(ره) تمام امکانات طراحی میشود تا جنگ از طریق نظامی پایان پیدا کند و نه مذاکره و اگر مذاکره هم باشد، باید در خدمت این استراتژی باشد؛ اما در نگاه آقای هاشمی جنگ در خدمت دیپلماسی است و در نگاه امام(ره)، دیپلماسی در خدمت استراتژی نظامی است.
بدون توجه به این که این استراتژی آقای هاشمی چه تاثیر سویی میان فرماندهان گذاشت که امام(ره) تذکر میدهند این موضوع را مطرح نکنید و آقای هاشمی هم در خاطرات خود اذعان دارد که این استراتژی(جنگ جنگ تا یک پیروزی) حساسیتهای اساسی فرماندهان را برمیانگیخت اما باز هم مطرح میکند زیرا استراتژی نظامی برایشان مهم نیست؛ حالا در ذهن فرماندهان هم یک خلجان ذهنی ایجاد شود اما میتواند یک عملیات موفق انجام دهد.
** مک فارلین محصول انطباق دو دیدگاه مشترک در تهران و واشنگتن بود
با توجه به صحبتهای حضرتعالی میشود اینطور استنباط نمیشود که طراحی مکفارلین کار ایران بود و ورود تسلیحات در سال 65 صوری بود تا موضوع ارتباط با آمریکا تقویت شود؟
سلیمی نمین: خیر. به نظرم انطباق دو نگاه در تهران و واشنگتن بود، دو تمایل وجود دارد و این دو تمایل منطبق میشود و جریان مک فارلین از انطباق این دو جریان زاییده میشود.
صرفاً قضیه مک فارلین را در نظر نگیرید؛ تداوم آن هم اینطور است. بعد از مک فارلین قضیه تمام نمیشود و تحرکات آقای هاشمی دراین زمینه پایان نمییابد؛ درست است که آقای هاشمی میگوید تحرکات بعد مربوط به من نبود و من مثلا در رفتن برادرزادهام به آمریکا و مذاکره با آنان نقش نداشتم، اما این از جمله شبهات تاریخی است. به راحتی نمیشود از آقای هاشمی پذیرفت که برادرزاده ایشان در شرایطی که ارتباط با آمریکا میتوانست برای یک جوان 25 ساله بسیار مخاطرهآمیز باشد، بدون هماهنگی، با آنان گفتگو کرده است.
** توجیه هاشمی درقبال سفر برادرزادهاش به آمریکا پذیرفتنی نیست (*)
این موارد ارتباط با آمریکا را آقای هاشمی اینطور توجیه میکند که اینها خودشان با آقای محسن رضایی نگران قطعات دفاعی بودند و طراحی کردند که به آمریکا بروند و مسئله مک فارلین را ادامه دادند؛ گرچه چون تمام این اتفاقات با محوریت آقای هاشمی صورت گرفته نمیتوان روایتهای متفاوت نسبت به آن داشت اما فقط میتوانیم بگوییم موضوع سفر علی هاشمی (برادر زاده هاشمی رفسنجانی) مورد پذیرش نیست.
در بیان این اتفاق از طریق آقای هاشمی، محسن رضایی و علی هاشمی روایتهای متعدد و متناقضی گفته میشود که این تشکیک را تقویت میکند.
یکی میگوید در لندن این دیدار صورت گرفته و دیگری میگوید در اتریش. من با کاردار ایران در انگلستان در آن ایام صحبت کردم و گفت که من اصلا پیامی به علی هاشمی ندادم و ادعایی را که او کرده تکذیب کرد.
آقای ساداتیان؟
سلیمی نمین: بله. آقای ساداتیان در گفتوگو با خود من این مطلب را تکذیب کرد.
ضمن اینکه اگر این تناقضات هم و جود نداشت، عقلاً این موضوع پذیرفته شده نبود که علی هاشمی خودش شخصا چنین ریسکی را بپذیرد؛ این حرکتی است که میتواند رسماً به حیات سیاسی یک نفر پایان دهد.
آقای محسن هاشمی هم در جایی عنوان میکند که علی هاشمی به خاطر روحیه ماجراجویی خودش و بدون اطلاع مسئولین در این مذاکرات حضور پیدا کرده است!
سلیمی نمین: این اصلا پذیرفتنی نیست که یک جوان 25 ساله در این سطح به خاطر روحیه ماجراجویی در این مذاکرات حضور داشته باشد؛ در ضمن طرف آمریکایی هم باید مطمئن باشد که این جوان حتماً ارتباطی با آقای هاشمی رفسنجانی دارد چون خودش موضوعیت ندارد. آمریکاییها زمانی برای او هواپیمای اختصاصی میفرستند که بدانند او حلقه وصل آقای هاشمی است، بدون این حلقه وصل، او هیچ ارزشی ندارد. مانند تمام جوانان 25 ساله دیگری که در خیابانها قدم میزنند.
زمانی او محل توجه است که بدانند میتواند پیام را برساند و پیام را برگرداند و حلقه اتصال مطمئنی باشد. حس ماجراجویی که مقامات آمریکا را وادار نمیکند با یک جوان 25 سال صحبت کنند.
این سوال پیش نمیآید که امام(ره) با مذاکره در ایران مخالف بود و در خارج از ایران و یک کشور ثالث موافق بود؟
سلیمی نمین: این هم خلاف است، چون وقتی امام(ره) مطلع میشوند که علی هاشمی با آمریکا ارتباط دارد، از طریق احمد آقا از آقای هاشمی سوال میکنند. متاسفانه این یکی از مواردی است که آقای هاشمی خلاف به امام(ره) منتقل میکند و میگوید: خیر! چنین چیزی نیست.
حال ما میتوانیم این قضیه را در آن زمان حمل به صحت کنیم و بگوییم هاشمی هنوز در آن زمان از این قضیه مطلع نبوده است اما ایشان در زمان چاپ کتاب خاطرات خود که چند سال بعد از رحلت امام(ره) صورت میگیرد، نمیگوید که این اطلاعات غلط به ما داده شد و من اطلاعات غلط به حضرت امام(ره) دادم. عیناً این مطلب را تکرار میکند و حتی پاورقی هم نمیزند که من آنچه را که در مورد سفر علی هاشمی به امام(ره) گفتم (که آمریکا نرفته بود) اطلاع نداشتم؛ ایشان همچنان مسئله را سربسته نگه میدارد که خود این مطلب گویای این است که هاشمی بیاطلاع نیست و نمیخواهد بحث را باز کند.
برخی تحلیلگران معتقدند که عملکرد بد مسئولان وقت ایران، ماجرای مک فارلین را از یک فرصت به یک تهدید تبدیل کرد و استدلالشان هم این است که بعد از ماجرای مک فارلین آمریکا با ایران مستقیماً وارد جنگ شد و یا انهدام هواپیمای مسافربری ایران واکنش ریگان به آن ماجرا بود.
سلیمی نمین: تحلیل درستتر این است که موضع آمریکا علیه ایران به شدت تندتر شده و آمریکا در واقع از آن مسیری که آقای هاشمی ترسیم کرد خارج میشود.
یعنی عملکرد ما مثبت بود؟
سلیمی نمین: عملکرد ما در مسئله مک فارلین به عوامل مختلف برمیگردد. بعد از ورود مک فارلین به ایران، امام(ره) وارد ماجرا میشود و اجازه تکریم از مک فارلین را نمیدهد.
به اعتقاد من آقای هاشمی تمایل داشت رهبری را در یک موضع انجام شده قرار دهد و ناخواسته، ایران مک فارلین را پذیرا شود، این البته تحلیل من است و مستنداتی برایش ندارم.
تصور من این است که آقای هاشمی با هماهنگی کامل مک فارلین را به تهران آورد و فکر می کرد حالا که آمده امام(ره) بگوید مذاکره کنید. اما امام(ره) قاطعیتی به خرج میدهند که بازی را به نفع ما تغییر میدهد.
اگر مواضع امام(ره)، مواضع مستحکم و براساس استراتژی نبود این اتفاق میافتاد. سناریو طوری چیده شده بود که حال که دشمن این اندازه خود را خفیف کرده که مقامات عالی خود را به تهران فرستاده است و از موضع خود عدول کرده، ما هم از مواضعمان مقداری عدول کنیم اما امام(ره) چنین کاری نمیکنند و به آقای هاشمی اجازه مذاکره با مک فارلین را نمیدهند.
** نگاه هاشمی در قضیه مک فارلین یک تهدید بود
بنابراین شما اعتقاد ندارید که این فرصتی بود که تبدیل به تهدید شد؟
سلیمی نمین: نه اتفاقا به نظرم تهدیدی بود که به فرصت تبدیل شد. نگاه آقای هاشمی میتوانست تهدیدی جدی باشد که براساس هدایت و کنترل امام(ره) تبدیل به فرصت بزرگی برای جمهوری اسلامی شد.
شما هم اشاره کردید برای چه آمریکاییها دچار خشم شدند و هواپیمای ما را منفجر کردند. امام(ره) این موضوع را هدایت کرد و باعث رسوایی آمریکاییها شد.
ایالات متحده آمریکا از یک سو به عربستان فشار میآورد که به عراق پول بدهید و کمک کنید و بعد افشا شد که خودشان در قضیه مک فارلین به آینده ایران فکر میکنند تا از آن عقب نیفتند. این برای همه کشورهای منطقه که بازیچه آمریکا شده و برای پیروزی صدام برنامهریزی کرده بودند، شوک جدی بود که آمریکا چگونه دو دوزهبازی میکند.
کشورهای منطقه به این نتیجه رسیدند که آمریکا خودش به آینده ایران فکر میکند و میخواهد ما را با ایران در حد نظامی درگیر کند؛.
ایالات متحده بعد از افشای ماجرای مک فارلین و برای اینکه رسوایی آن را کمرنگ کند، به برخی سکوهای نفتی ایران حمله کرد و خودش مستقیماً وارد جنگ شد که این موضوع هم برای آمریکایی بسیار زیانبار بود.
ورود آمریکاییها در جنگ گرچه برای جبران اعتبار از دست رفته نزد شیوخ عرب بود اما موجب شد که صدام احساس قدرت ویژه کند و از حالت فرمانبری به سرکشی نسبت به آمریکاییها سوق پیدا کند.
به نظر من ماجرای مک فارلین به دلیل خودمحوری هاشمی یک تهدید بود که با هدایت امام (ره) تبدیل به فرصت مناسب شد. آن 8 نماینده خواستند این فرصت را دوباره تبدیل به تهدید کنند و ندانسته میخواستند بحران را از آمریکا وارد ایران کنند که امام(ره) با بصیرتشان آن را متوقف کردند.
آن 8 نفر داشتند چه خطایی مرتکب میشدند؟
سلیمی نمین: آمریکاییها تمهیدی اندیشیده بودند که اگر قضایای مک فارلین لو برود، ایران کاملا بیاعتبار شود. تمهیدشان سفر مشاور نخستوزیر اسرائیل در هیات مک فارلین به ایران بود که اگر توسط امام(ره) هدایت نمیشد و ما مک فارلین را در تهران تحقیر نمیکردیم، کشورها و نیروهایی که دل به انقلاب اسلامی بسته بودند، میگفتند ایران ما را دعوت میکند که اسرائیل را دشمن اصلی جهان اسلام بشناسد اما خودش پشت صحنه با اسرائیل مذاکره میکند و قطعات یدکی دریافت میکند.
آمریکا در این قضیه میخواست تماماً برای جمهوری اسلامی بیاعتباری درست کند؛ پول فروش این تسلیحات را هم به کنترها اختصاص داد. تصور کنید که اگر نظر آقای هاشمی تامین میشد و امام(ره) میپذیرفتند که در برابر یک عمل انجام شده قرار بگیرند، چه رسوایی بزرگی هم در برابر نهضتهای جهانی و هم در برابر مسلمانان آزادهای که از خیزش انقلاب اسلامی متولد شده بودند برای انقلاب اسلامی رقم میخورد.
** آمریکا در مکفارلین دنبال حذف شعار «مرگ بر آمریکا» بود
بنابراین علیرغم تشکیکهایی که در چند سال اخیر در خصوص نقل قولها و خاطرات آقای هاشمی صورت میگیرد، این جملهای که از امام(ره) نقل قول میکنند که «این ماجرا بزرگترین پیروزی تاریخ اخیر ماست» درست است؟
سلیمی نمین: دقیقا درست است. شما از آن سو ولع آمریکا و تلاشهایشان را برای اینکه شعار ضدآمریکایی در ایران کمرنگ شود ببینید. کاری که امام(ره) کرد ثابت کرد که نهضتی آغاز شده که در آن دشمنشناسی دقیقی صورت میگیرد و آمریکا را به عنوان دشمن اصلی معرفی میکند که این موضوع برای آنها بسیار پرهزینه است.
آمریکاییها میخواهند خود را از این مخمصه رها کنند؛ شعار «مرگ بر آمریکا» به عنوان یک جهتگیری نزد ملتها برای آنها خطرناک است و آنها میخواهند از این مهلکه خارج شوند، چطور خارج شوند؟ با تقویت یک جریان در داخل ایران که این جریان بتواند شعار «مرگ بر آمریکا» را حذف کند.
این مطلب برای آمریکاییها به قدری مهم است که حاضرند بالاترین مقام خود را به ایران بفرستید تا در این مسئله تغییری حاصل شود اما نمیشود و در مواضع انقلاب اسلامی شعار «مرگ بر آمریکا» تقویت و آنها بیاعتبارتر شدند.
موضوع دیگری که مطرح است، این است که تیم آمریکایی با پاسپورت ایرلندی به ایران آمد.
این خواسته ایران و آقای هاشمی به دلیل عدم هماهنگی با داخل بود که نمیخواستند لو بروند و مسئولان را در عمل انجام شده قرار دهند یا آمریکاییها هنوز تردید داشتتند و نمیخواستند رسانهای و مطرح شود؟
سلیمی نمین: این موضوع که مسئولین یک کشور بخواهند با هویت جعلی به کشور دیگر بروند برای شان یک ابرقدرت هزینه دارد. این مسئله طبیعتاً برای آمریکاییها هم وجود داشت که یکسری ملاحظات را در نظر بگیرند. فرض کنید آنها قصد داشتند بعد از رسیدن به نتیجه، ابعاد قضیه باز شود و بعد از مذاکرات و رسیدن به هدف مطلوب، هویت خود را کاملا مشخص کنند اما این موضوع منوط به این بود که تا چه حد در تهران مورد اقبال قرار خواهند گرفت.
** مک فارلین با اطمینان به تهران آمد
یعنی امکان نداشت که سفر مک فارلین به ایران بدون هماهنگی در تهران اتفاق بیفتد؟
سلیمی نمین: آنان اطمینان داشتند که جناحی در ایران از آنان استقبال خواهد کرد چون این حرف که گفته شود هیچ جناحی از آنان استقبال نمیکرد و آنان سرِ خودشان را پایین انداختند و آمدند خیلی به لحاظ سیاسی و دیپلماتیک قابل پذیرش نیست.
امکان ندارد یک مقام عالیرتبه بدون کسب اطمینانهایی وارد چنین عرصه مخاطرهآمیزی شود.
مک فارلین این اطمینانها را کسب کرد که جناحی در داخل کشور آغوشی باز برای او گشوده است اما در عین حال «او» همه کشور نیست و یک جریان و جناح است.
مک فارلین هم باید این ملاحظات را داشته باشد که اگر آن جریان توانست نگاه خود را بر کل کشور غلبه دهد، آن هنگام ماهیت خود را آشکار کند.
این تردید برای آمریکاییها وجود داشت و اینطور نیست که آنها تفاوت بین نگاه هاشمی و امام(ره) را ندانند. البته آنها امیدوار بودند آقای هاشمی بتواند نگاه خود را بر نگاه امام(ره) و کشور غلبه دهد اما احتمالی هم بود که این کار صورت نگیرد. آنها برای این سفر به پشتیبانی آقای هاشمی نیاز داشتند اما برای موفقیتشان خیر.
باید منتظر میبودند ببینند که هاشمی تا چه میزان تفکر و نگاه خود را به سایر جریانات در داخل کشور غلبه میدهد.
کار هوشمندانهای بود که وقتی در مرز هوایی ایران قرار میگیرند و مدارک خود را ارائه میدهند، هویتشان آشکار نشود اما برای مقامات غالباً چهرهشان مشخص بود و این طور نبود که مقامات ندانند آنها چه کسانی هستند.
اینکه آقای هاشمی در خاطراتش به صراحت گفت که «مک فارلین آمد»، موید همین موضوع است؛ این طور نیست که هاشمی اطلاع نداشت، اما برای کل کشور ملاحظاتی داشتند که حالا مثلاً پلیس گمرک هم متوجه ورود آنها نشود و اگر موفقیتآمیز بود این اطلاعرسانی بعداً صورت بگیرد.
آقای هاشمی در خاطرات 8 یا 6 خرداد 65 مینویسند که بعد از آمدن مک فارلین به امام(ره) گفتم ماجرا را عمومی کنیم اما امام(ره) مخالفت کرد و گفت دست نگه دارید.
سلیمی نمین: من همچنین چیزی ندیدم.
** هاشمی از طرف سید مهدی هاشمی نگران نبود
بحث دیگر، افشای ماجرا توسط سیدمهدی هاشمی است که برخی صاحبنظران معتقدند رقابت بین بیت منتظری و آقای هاشمی سبب افشای این قضیه شد. اصل قضیه افشا توسط سیدمهدی هاشمی درست است؟ چون گفته میشود که این کار توسط او صورت نگرفته است.
سلیمی نمین: در اینکه مهدی هاشمی در این قضیه نقش داشت شکی نیست اما خیلی قائل به رقابت بین آقای هاشمی و بیت منتظری نیستیم.
در این ایام آقای هاشمی اعتقاد دارد که میتواند بیت منتظری را کنترل کند. برخلاف شخصیتهای دیگر که معتقدند حضور سید مهدی هاشمی در بیت منتظری یک خطر جدی است، آقای هاشمی به این خطر خیلی قائل نیست و در خاطرات هاشمی نمیبینیم که از این جهت احساس نگرانی داشته باشد و آن را بروز داده باشد. بر عکس تعامل خوبی با مهدی هاشمی دارد و حرفهایی میزند که مایل به حفظ موقعیت مهدی هاشمی است.
اما چرا چنین مسألهایتوسط مهدی هاشمی به خارج کشور منتقل شد، دلیلش این است که مهدی هاشمی میخواست تحلیلی به آقای منتظری بدهد و در چارچوب آن تحلیل این افشاگری را انجام داد و آن این است که اینها میخواهند انقلاب را از مسیر خارج کنند و آقای منتظری را در جریان امور قرار نمیدهند و میخواهند انقلاب را از مسیر خود منحرف کنند و حضور سید مهدی هاشمی را در بیت منتظری برای خود خطر میبینند.
یعنی چیزی که امام(ره) مرتب به منتظری گوشزد میکردند که حضور مهدی هاشمی در بیت شما خطری برای انقلاب و خود شما است.
در مقابل، مهدی هاشمی میخواست تحلیلی ارایه دهد که این موضعگیریهای علیه من به این دلیل نیست که من مشکل دارم بلکه به این دلیل است که میخواهند انقلاب را از مسیر منحرف کنند و حضور من در بیت شما (منتظری) مانع این انحراف است و به خاطر همین میخواهند من را از شما بگیرند.
مهدی هاشمی در نامهای به منتظری مینویسد که: «اینها تحلیلشان این است که من به شما خط میدهم لذا میخواهند کاری کنند که من با شما ارتباطی نداشته باشم.»
لذا انتشار ماجرای مک فارلین سندی برای تأیید حرفهای مهدی هاشمی به آقای منتظری بود که میگفت اینها دارند مسائلشان را با آمریکا حل میکنند و به هر حال شما رهبر آینده هستید و اصلاً از مسئله به این بزرگی اطلاع ندارید و از شما پنهان کردند و این کدی به منتظری بود که مهدی هاشمی درست میگوید و دارد خیانتهایی به کشور صورت میگیرد و انحرافاتی شده و اگر مهدی هاشمی نبود من از این مسائل اطلاع پیدا نمیکردم.
لذا مهدی هاشمی در دعوایی که بین امام(ره) و آقای منتظری پیرامون خودش شکل گرفته که این شخص خطری برای انقلاب و خود شخص منتظری است، اینگونه به منتظری القا میکند که حضورش خطرات را از انقلاب دفع میکند.
چرا این موضوع به روزنامه لبنانی «الشراع» منتقل شد و چرا سید مهدی هاشمی به افشاگری نزد آقای منتظری در داخل اکتفا نکرد؟
سلیمی نمین: چون اینها میخواستند این بحث و تفکر را در داخل ایران جا بیندازند که اتفاقاتی در داخل ایران صورت گرفته و چرا 8 نفر نامه نوشتند؟ میخواستند بگویند یک خیانت در داخل کشور صورت گرفته و یک بحران داخلی راه بیندازند؛ جریانی که تعلقی به انقلاب نداشتند.
معتقدم در ماجرای 8 نفر، جریانی که متعلق به مظفر بقایی بود و در ماجرای افشاگری مک فارلین مهدی هاشمی حضور داشت که در این خصوص هم موفق و موثر عمل کردند و خیلی از شخصیتهای سیاسی این تحلیل را پذیرفتند که انقلاب دارد دچار انحراف اساسی میشود. امام(ره) در این قضیه جلوی بحران را گرفتند و به لحاظ سیاسی هم آن را کنترل کردند و تبعات سیاسی برای ایران به وجود نیامد.
امام(ره) کاری کرد که این پرونده به نفع ایران بسته شد؛ هم آمریکاییها و هم جمهوری اسلامی در آن زمان مایل نبودند این پرونده باز شود و در مسئله جنگ شرایطمان ضعیفتر شود. مایل بودیم خرید قطعات از بازار سیاه آمریکا و دلالها ادامه پیدا کند اما مطرح کردن این موضوع شرایط را سختتر میکرد و در خردادماه هم امام نگفت بروید این مسئله را به مردم بگویید.
وقتی که موضوع افشا شد، امام(ره) دستور داد که به مردم توضیح دهید؛ قبل از آن امام(ره) با درایت سیاسی خود به گونهای مسئله را کنترل کرد که هم از لحاظ سیاسی به نفع ما باشد و هم تبعاتش در جنگ قابل مهار باشد اما کاری که مهدی هاشمی کرد تبعاتی را هم در داخل و هم در منطقه ایجاد کرد و آمریکایی ها مجبور به موضعگیری تند علیه ایران شدند و شرایط سختی را بر ما تحمیل کردند که دیگر نتوانیم قطعات را تهیه کنیم و شرایط جنگ سختتر شد.
در آن زمان آمریکا دشمن بود اما مدیریت میشد. یعنی نه از مواضع عدول میکردیم نه بر درگیریهای خودمان میافزودیم. ما در بسیاری از موارد میتوانستیم با آمریکا درگیر نظامی مستقیم شویم اما مدیریت میکردیم و جبهه را افزایش نمیدادیم.
کاری که مهدی هاشمی کرد به وضعیت داخلی ضربه وارد کرد اما حضرت امام(ره) با درایت خود و دستور به آقای هاشمی برای بازگو کردن مسایل برای مردم، جلوی آن را گرفتند.
** حضور روحانی در مذاکرات مک فارلین قابل انکار نیست
بحث دیگری که مطرح است حضور آقای روحانی در مذاکرات است؛ مجله فارین پالیسی چند سال قبل و پیش از ریاست جمهوری حسن روحانی در مقالهای نوشته بود که روحانی در مذاکرات به عنوان نفر چهارم حضور داشته و خود شخص مک فارلین هم 3 سال قبل در سخنرانی در یکی از دانشگاههای آمریکا اعلام کرده بود که روحانی را سال 65 در تهران ملاقات کرده است؛ اما بعد از اکران مستند «من روحانی هستم» تیم آقای روحانی اعلام کردند که این مسائل تحریف تاریخ است و آقای روحانی نه تنها حضور نداشتند بلکه از قضیه مطلع نیز نبوده است؛ چرا تیم رئیسجمهور تلاش میکند این حضور در مذاکرات را نفی کنند؟
سلیمی نمین: این موضوع قابل انکار نیست؛ در خاطرات آقای هاشمی این قضیه به صراحت آمده است؛ البته مک فارلین در همه 6 جلسه مذاکرات و به دلیل ناراحتی از اینکه سطح تیم مذاکره با او همخوانی ندارد حضور نداشت؛ آقای روحانی و دکتر هادی نماینده مجلس بودند و در سطح مکفارلین نبودند و تحقیرآمیز بود به همین دلیل شاکی بود اما با این حال مک فارلین پذیرفته بود که مذاکره کند اما در همه جلسات حضور پیدا نکرد.
طبیعی است که برخی مواضع که در این مستند ارائه شده برای روحانی مقداری مشکل ساز است. شاید بحث مکفارلین برایشان خیلی مهم نبود و برخی مواضع دیگر آقای روحانی در آن مستند مورد پسندشان نبود. مثلاً موضع گیریهایی که در خصوص ماجرای 18 تیر داشت که در حال حاضر نمیخواهد با آن موضع گیریها شناخته شود و الا گمان نمیکنم گفتوگو با آمریکاییها در آن مستند مورد رنجش آقای روحانی باشد.
از نظر من روحانی امروز موضعگیریهایی دارد که با برخی موضعگیریهای قدیم وی متفاوت یا متضاد است و خود آقای روحانی یا مشاوران وی مایل نیستند این سابقه را از آقای روحانی در جامعه در حال انتشار ببینند و این تضاد خیلی به رخ کشیده شود.
البته در این زمینه افراط و تفریط هایی هم وجود دارد؛ یکی از این آقایان که در دانشگاهها زیاد سخنرانی میکند گفته بود روحانی با اسرائیلیها خارج از چارچوب مک فارلین هم مذاکره داشته است که این دروغ و خلاف واقع است و مستندی در این زمینه وجود ندارد.
در قضایای مک فارلین هم واقعاً بحث حضور مشاور نخستوزیر اسرائیل شاید برای مک فارلین هم آشکار نبود چه برسد به مسئولین ایران. هواپیمای آنها قرار بود در اسرائیل توقف کند و قطعات را بار بزنند و آنجا یک نفر به آنها اضافه میشود و شاید تا آنجا خود مک فارلین هم نمیدانست قرار است مشاور نخستوزیر اسرائیل به هیات آنها اضافه شود.
البته بعدها گزارش تاور میگوید که این فرد اضافه میشود. برخی اظهارات غیرمستند هم این روزها درباره ارتباطات آقای روحانی مطرح میشود که شایسته نیست؛ ما باید تاریخ را در حد آنچه اتفاق افتاده بدانیم. روحانی یک سیاستمدار است و میداند که ارتباط با اسرائیلیها چقدر در میان ملت ایران مذموم است و قطعاً چنین خبطی را مرتکب نمی شود یعنی فردی نیست که عواقب این کار را نداند.
روحانی بر اساس خاطرات هاشمی و واقعیات، در مذاکرات مک فارلین حضور داشت.
***
* ماجرای علی هاشمی به روایت محسن هاشمی: بنابر اظهارات علی هاشمی، او در سن 25 سالگی زمانی که دانشجو (رشته زمینشناسی دانشگاه شهید بهشتی) بود به بیماری چشم مبتلا شد و در مردادماه 1365 به اتفاق همسرش برای معالجه عازم لندن شد.
در بحثهای دوستانهای که جلال ساداتیان، کاردار ایران با وی داشت، ساداتیان ابراز میکند برخی تماسها با سفارت و او گرفته میشود که او با توجه به اینکه نماینده رسمی جمهوری اسلامی ایران است نمیتواند پاسخگوی آنها باشد.
ساداتیان برخی از این تماسها را با علی هاشمی مطرح میکند و از او میخواهد به یکی از این ملاقاتهای درخواستی برود، زیرا فرد متقاضی ابراز کرده بود مطالب خود را صرفاً با کسی در میان میگذارد که مستقیماً با مقامات عالیرتبه ایران در تماس باشد.
ترتیب ملاقات در یکی از هتلهای لندن توسط ساداتیان با این شخص که خود را شهریاری معرفی نمود، داده میشود... علی هاشمی بدون هماهنگی قبلی با مقامات ایران و با توجه به روحیه ماجراجویش میپذیرد که با آنان ملاقاتی داشته باشد.
ترتیب ملاقات در بروکسل داده میشود و دلیل تغییر مکان نیز نگرانی از جاسوسی سیستمهای اطلاعاتی شوروی و انگلیس عنوان میگردد. در اوایل شهریورماه 1365، آلبرت حکیم و یک آمریکایی به نام سیکورد به ملاقات علی هاشمی در هتل محل اقامت وی در بروکسل میروند.
در این ملاقات سیکورد، به عنوان مشاور ریگان و دارای درجه نظامی سرلشکری معرفی میشود... بنا به اظهارات علی هاشمی وی در بازگشت به دیدار عموی خود هاشمی رفسنجانی میرود و گزارشی از سفر لندن و بروکسل و تماس آمریکاییها به ایشان میدهد.
سلام دوستان وسروران عزیز
به وبلاگ خودتان خوش آمدید امیدوارم لحظات شادی داشته باشید لطفا پس از خواندن و مشاهده هر مطلب نظرات خود را مرقوم فرمایید. متشکرم